لب خاموش
نور احمد خالدی
لب خاموش من اظهار تمنا نکند
بعد از این گوش به فرمان دل ما نکند
پا گذاشتی تو یکروز به دنیای دلم
دل کودک صفتم دامنت رها نکند
تلخئ یاد ترا د ر دل خود گور کنم
طبع بی حوصله ام قصه رَویا نکند
دل ندانست که بازیچه یکروز تو بود
قلب خوش باور من فکری به فردا نکند
گرچه بینم که نگاهت سخن ها دارد
روح افسرده من شادی زودپا نکند
دیری شده لذت گریان نه چشیدم
چشم خشکیده من گریه ی بیجا نکند
هر طرف بنگرم چهره ات غائب است
ماه رخسار تو هم جلوه در شبها نکند
رفتم از شهر به امید فراموشی تو
یاد جانسوز تو هم ترک تن ما نکند
بعد از این یاد تو است همدم خاموشئ نور
عشق بی ساحلت هم شورش و غوغا نکند
7 Oct 1995
در پرواز به فیجی
No comments:
Post a Comment